پیمانهی سیوچهارم را سرکشیدم.
هرچه فکر میکنم نمیدانم تلخ بود یا شیرین یا ملس.
فقط میدانم یک قطرهای در جرعههای آخر دهانم را مبارک کرد.
یک قطره که تبدیل شد به رشتهای باریک و مرا وصل کرد به آن دورها... یا بهتر بگویم به این نزدیکها.
دلم میخواهد قطرههای پیمانهی بعدی از همین نژاد باشند. دلم مستی و ناهشیاری مداوم میخواهد.
دوست دارم رشتههای باریک و محکم و پُرنور دورم بپیچند و من در این کلاف پُرنور گم شوم.
گم شوم و دیگر هیچوقت پیدا نشوم.
برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 35