بسم الله الرحمن الرحیم
یادم هست استاد فیلمنامهنوسیمان بعد از مثال زدن از هزارتا فیلم هالیوودی، در نهایت برای فهماندن «نقطهی عطف» متوسل شد به زندگیِ جناب حُر.
[ در احوالات جناب حر نقل شده:
«لرزهای بر اندامش افتاد، چونان لرزهای که بر بید میافتد.
مهاجربناوس او را گفت:
این چه حالی است که بر تو مستولی شده؟
حر پاسخ داد: به الله سوگند که خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم میبینم و به او قسم که جز راه بهشت را نخواهم رفت.
این بگفت و رکاب بر اسب زد و به سوی حسین حرکت کرد.»]
دلم میخواهد بر خلاف همهی نوزده مهرهایی که از گذشت زمان نالیدهام و انگشت حسرت گزیدهام، امسال با خودم مهربانتر باشم. به سیوپنجسالگیام لبخند بزنم، دست بگذارم روی شانهاش، هرچه امید است را بریزم توی کلامم و آهسته در گوشش بگویم:
عزیزم! بالاخره میرسد آن روزی که توی همین زندگی معمولیِ بیکیفیتِ بیمزهات، لحظهای بایستی دودوتاچهارتا کنی و تمام بدنت مثل بید بلرزد.
صدایی در گوشت بپرسد:
« تو را چه شده است؟»
و تو پاسخ دهی :
«خودم را بین بهشت و جهنم میبینم و به خدا سوگند من بهشت را انتخاب میکنم»
بعد با همین جمله نقطهیعطف زندگیات را بسازی و داستان زندگیات را ببری سمت دیگری که محبوبت به انتظار ایستاده.
چشم هایت...برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 86