چشم هایت

ساخت وبلاگ

سی‌و‌شش سالگی‌ام

همین امروز در میان خانه‌های زیرآوار مانده‌ی هرات تمام شد.

با کیک تولدی که به زور چای از گلویم پایین رفت

و شمعی که موقع فوت کردنش تصویر هزار بچه‌ی بی‌مادر غزه از جلوی چشم‌هایم رد شد

​​​​​​.

​​​​​​.

و چه تولد گس و تلخ و بدمزه‌ای...

چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 21:37

پیمانه‌ی سی‌و‌چهارم را سرکشیدم.هرچه فکر می‌کنم نمی‌دانم تلخ بود یا شیرین یا ملس.فقط می‌دانم یک قطره‌ای در جرعه‌های آخر دهانم را مبارک کرد.یک قطره‌ که تبدیل شد به رشته‌ای باریک و مرا وصل کرد به آن دورها... یا بهتر بگویم به این نزدیک‌ها.دلم می‌خواهد قطره‌های پیمانه‌ی بعدی از همین نژاد باشند. دلم مستی و ناهشیاری مداوم می‌خواهد.دوست دارم رشته‌های باریک و محکم و پُرنور دورم بپیچند و من در این کلاف پُرنور گم شوم.گم شوم و دیگر هیچ‌وقت پیدا نشوم.  چشم هایت...ادامه مطلب
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 33 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:17

بسم الله الرحمن الرحیمیادم هست استاد فیلمنامه‌نوسی‌مان بعد از مثال زدن از هزارتا فیلم هالیوودی، در نهایت برای فهماندن «نقطه‌ی عطف» متوسل شد به زندگیِ جناب حُر.[ در احوالات جناب حر نقل شده:«لرزه‌ای بر اندامش افتاد، چونان لرزه‌ای که بر بید می‌افتد.مهاجر‌بن‌اوس او را گفت:این چه حالی است که بر تو مستولی شده؟حر پاسخ داد: به الله سوگند که خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم می‌بینم و به او قسم که جز راه بهشت را نخواهم رفت.این بگفت و رکاب بر اسب زد و به‌ سوی حسین حرکت کرد.»]دلم می‌خواهد بر خلاف همه‌ی نوزده‌ مهرهایی که از گذشت زمان نالیده‌ام و انگشت حسرت گزیده‌ام، امسال با خودم مهربان‌تر باشم. به سی‌وپنج‌سالگی‌ام لبخند بزنم، دست بگذارم روی شانه‌اش، هرچه امید است را بریزم توی کلامم و آهسته در گوشش بگویم:عزیزم! بالاخره می‌رسد آن روزی که توی همین زندگی معمولی‌ِ بی‌کیفیتِ بی‌مزه‌ات، لحظه‌ای بایستی دودوتاچهارتا کنی و تمام بدنت مثل بید بلرزد.صدایی در گوشت بپرسد:« تو را چه شده است؟»و تو پاسخ دهی :«خودم را بین بهشت و جهنم می‌بینم و به خدا سوگند من بهشت را انتخاب می‌کنم»بعد با همین جمله نقطه‌ی‌عطف زندگی‌ات را بسازی و داستان‌ زندگی‌ات را ببری سمت دیگری که محبوبت به انتظار ایستاده. چشم هایت...ادامه مطلب
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 85 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:17

قسم به گذشته، قسم به تک تک روزهای گذشته، قسم به قداست لحظه هایی که قدر دانسته نشدند، قسم به تمام راه های روشنی که انتخاب نشدند، قسم به بیست و چند سالگی ای که دیگر نمیبینمش، قسم به طعم گس این دهه ی سی، قسم به تلخی ِ حسرت، قسم به تلخی ِحسرت و باز هم قسم به تلخی ِحسرت که من کوله بار ِ خالی این سی و سه سال را نمی دانم کجا و چگونه به زمین بگذارم... 

چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 123 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 6:59

و از بغرنج‌ترین مصائبِ احتمالیِ بزرگسالی شبیه شدن به آدم‌هایی است که همیشه از مثل‌شان شدن، می‌ترسیدی. چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 135 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 6:59

و اما عمیق ترین دیالوگی که امسال شنیدم، از زبان خواهرم بود.چند ماه پیش وقتی شنیدیم دختر یکی از دوستان مادرم سرطان گرفته، وسط آه و وای های ما فقط گفت:"عجب دنیای بی مزه ایه. ". . این عمیق ترین، گویا تری چشم هایت...ادامه مطلب
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 17 فروردين 1399 ساعت: 14:31

کسی از من نپرسید.دیشب کسی ساعت یک نیمه شب مرا از خواب بیدار نکرد تا نظرم را بپرسد.امابگذار توی پستوی ذهن خودم خیال ببافم که اگر کسی ساعت یک نیمه شب مرا از خواب بیدار میکرد و میپرسید: "حاضری جای او برو چشم هایت...ادامه مطلب
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 9:06

 

وقتش رسیده یک استیکر جدید جایش را میان استیکرهای فضای مجازی باز کند؛

 

یک دست عمودی و یک دست افقی رویش!

 

 

 

 

چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 9:06

آمدم چراغ اینجا را به رسم هر ساله روشن کنم تا یادم بماند امسال چه سالی بود.

عجب سال غریب و قریبی بود سی و دو سالگی...

 

چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 146 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:29

می دانم!

خبر دارم دیگر وبلاگ به اعماق تاریخ پیوسته. اما بگذار من کار خودم را بکنم. بگذار دلم خوش باشد توی این دنیای بی و سر ته مجازی اینجا یک قطره کوچکی ست که خودش را به دریای #سلام_برادر  رسانده. 

بگذار فردا روزی اگر کسی سرچ کرد "سلام برادر"  وسط تمام پوسترهای فیلم هندی، آن تهِ ته یک وبلاگ باز شود که تویش نوشته:

"سلام بر شهیدی که بلند گفت‌‌‌‌؛ 

بامحبت گفت‌؛ 

به دشمنش گفت:  

                            سلام برادر..." 

چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:26