پیمانهی سیوچهارم را سرکشیدم.هرچه فکر میکنم نمیدانم تلخ بود یا شیرین یا ملس.فقط میدانم یک قطرهای در جرعههای آخر دهانم را مبارک کرد.یک قطره که تبدیل شد به رشتهای باریک و مرا وصل کرد به آن دورها... یا بهتر بگویم به این نزدیکها.دلم میخواهد قطرههای پیمانهی بعدی از همین نژاد باشند. دلم مستی و ناهشیاری مداوم میخواهد.دوست دارم رشتههای باریک و محکم و پُرنور دورم بپیچند و من در این کلاف پُرنور گم شوم.گم شوم و دیگر هیچوقت پیدا نشوم. چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 35 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:17